با استیو جابز بیشتر آشنا شوید


امید دلیری 8 آبان 1399 10 دقیقه مطالعه
iOS 14

استیون پاول جابز (Steven paul jobs) متولد 24 فوریه سال 1955 در سان فرانسیسکو به دنیا آمد. پدر او عبدالفتاح جان جندالی یک سوری مسلمان بود و مادرش جوآن کارول شیبل یک آلمانی سوییسی. خانواده مادری استیو با ازدواج او با یک مرد عرب مخالف بودند، برای همین آن‌ها برای نگهداری از بچه خودشان توانایی کافی نداشتند و مجبور شدند که او را اهدا کنند.پاول و کلارا جابز کسانی بودند کسانی بودند که استیو را از دوران نوزادی به فرزند خواندگی قبول و از او نگهداری کردند، طوری که بعدها استیو از آن‌ها به عنوان پدر و مادر واقعی خودش نام برد.

پدر استیو، پاول جابز یک مهندس بازنشسته شرکت لیزر بود و به فرزند خوانده‌اش مبانی الکترونیک و نحوه کار با قطعات الکترونیکی را یاد داد. پدر و پسر وقت زیادی را با یکدیگر در گاراژ خانه می‌گذراندند و استیو چیزهای خوبی را یاد گرفت. مادر او یک حساب دار بود و به پسرش قبل از این که به مدرسه برود خواندن را یاد داده بود.

برای خانواده استیو جابز، تحصیلات اهمیت بسیار زیادی داشت، اما برای خود او نه. استیو جابز هم کودک باهوشی بود اما از آنجایی که کلاس‌های سنتی حوصله او را سر می‌برد، از مدرسه متنفر بود. در حقیقت استیو شوخی‌ها و کارهای زشتی می‌کرد که باعث می‌شد که او را از کلاس اخراج کنند. حتی معلم کلاس چهارم او برای این که درس بخواند مجبور بود به او رشوه بدهد. با توجه به رفتارهایی که داشت مدیریت مدرسه پیشنهاد داده بود که او پایه پنجم و ششم را جهشی بخواند، اما والدین او با این پیشنهاد مخالفت کردند. او پنجم را جهشی خواند اما پایه ششم را نخواند و خانواده‌ فقیرش را مجبور شدند که خانه خود را عوض کنند تا او در مدرسه‌ای دیگر ثبت نام کنند.

در نهایت از دبیرستان هوستید فارغ التحصیل شد و دبپلم گرفت و بعد از آن در دانشگاه رید (Reed university) پرتلند ثبت نام کرد. وقتی که استیو وارد دانشگاه شد هنوز هدف خودش از زندگی کردن را پیدا نکرده بود و همچنان در دانشگاه سردرگم بود. استیو فکر می‌کرد که مدارک دانشگاهی و امنیت شغلی هیچ کسی را به موفقیت نمی‌رساند، به همین دلیل بیشتر از شش ماه نتوانست دوام بیاورد، اما در همان دوران علاقمند به کلاس‌های طراحی شد و 18  ماه بعدی زندگیش را در آن کلاس‌ها گذراند. در واقع این کلاس‌ها یکی از درخشان‌ترین نقطه‌های زندگینامه استیو جابز بود، چرا که طرح‌هایی را آفرید که هیچ کسی تصور آن‌ها را نمی‌کرد.

سال 1974 استیو جابز برای اولین بار وارد بازار کار شد و شروع به کار کردن برای شرکت آتاری کرد. البته استخدام آتاری نشده بود و در حقیقت برای بردن جایزه آتاری دست به این کار زده بود. آتاری برای این که بتواند بازی‌های با کیفیتی ارائه بدهد، مجبور بود از تعداد تراشه‌های زیادی برای ساخت کنسول‌هایش استفاده کند که تراشه‌های بیشتر یعنی قیمت بیشتر، پس مسابقه‌ای برای کم کردن تعداد تراشه‌های بردها به راه انداخت. آتاری به ازای هر تراشه‌ای که از روی برد کم می‌شد 50 دلار می‌داد و هر کسی که می‌توانست تعداد کیفیت را در کنار تعداد تراشه کمتر نگه دارد برنده این مسابقه می‌شد.

جابز مبنای پایه‌ای الکترونیک را می‌دانست ولی زیاد بر روی بحث الکترونیک و برنامه نویسی مسلط نبود، برای همین نزد یکی از دوستانش به نام استیو وازنیاک رفت. واز با یک حرکت خلاقانه توانست تعداد تراشه‌ها را به 50 عدد برساند و این کارش رؤسای آتاری را تحت تأثیر زیادی قرار داد. کار وازنیاک مقداری پیچیده بود و آتاری نتوانست خط تولید آن برد را بسازد، ولی جایزه آن‌ها را دادند. جابز 5000 هزار دلار برای این کار گرفت، در حالی که به وازنیاک گفت که فقط 750 دلار جایزه گرفته است و 350 دلار آن را به وازنیاک داد. بعدها که وازنیاک متوجه این ماجرا شد ، گفت که اصلاً از این ماجرا ناراحت نیست و حتماً استیو به این پول نیاز داشته است که به او نگفته.

سال 1971 استیو وازنیاک سیستمی را به نام جعبه آبی طراحی کرده بود که با تلفن‌های AT&T سازگار بود که با استفاده از آن می‌شد تماس‌ها را به صورت رایگان برقرار کرد. این دستگاه فوق العاده بود و همین باعث شد که جابز به دوستش پیشنهاد فروش آن را بدهد. تقریباً قیمت تمام شده یک جعبه آبی حدود 40 دلار بود و استیو جابز آن را 150 دلار می‌فروخت، استیو وازنیاک حدود 100 دستگاه از این ماشین‌ها تولید کرده بود که همه آن‌ها را به فروش استیو جابز به فروش رساند. در حقیقت این کار باعث شد که جابز و وازنیاک نحوه کار با یکدیگر را یاد بگیرند و پایه شرکتی به اسم اپل را بگذارند. البته، فقط وازنیاک و جابز از بنیانگذاران اپل نبودند، در حقیقیت شخص دیگری به نام رونالد وین، مهندس الکترونیک هم در جریان شکل گیری این شرکت بود.

کامپیوتر‌هایی که توسط شرکت‌های بزرگی مثل IBM ساخته می‌شد، بسیار گران بودند و کاربری خیلی سختی داشتنذ، طوری که اگر کسی برنامه نویسی بلد نبود، نمی‌توانست با آن کار کند. به علاوه، این سیستم‌ها فضای زیادی را اشغال می‌کردند و باید خانه‌ای میلیاردی داشت با بتوان از آن‌ها استفاده کرد. برای همین جابز و وازنیاک فکر کردند که اگر بتوانند سیستمی ارزان، در دسترس و با رابط کاربری آسان بسازند. سیستمی که اگر این ویژگی‌ها را داشت، بیشترین سهم بازار کامپیوترهای خانگی را برای خودش می‌کرد.پس بردی به نام اپل یک (Apple I) طراحی کردند که با هر تلوزیونی می‌توانست کار کند، اما همچنان کاربری سختی داشت. اپل 1 سیستمی قدرتمند بود و قیمت پایینی داشت و جای زیادی را نمی‌گرفت، همین باعث شد که استیو را به فکر فروش آن بیندازد. پس استیو تصمیم گرفت تلاش خودش را بکند و در کلوپ کامپیوتر هوم برو از محصول خودشان رونمایی کنند، برای رفتن وازنایک مخالف می‌کرد اما از آنجایی که جابز را هیچ کس نمی‌توانست متوفق کند، رفتند. سخنرانی زیاد خوبی نداشتند، اما بعد از نمایش، فردی به اسم پاول تِرِل آمد و خواست برای خرید کامپیوتر اپل یک مذاکره کند. پس برای همین استیو را به فروشگاهش در مانتین ویو (Mountain View) دعوت کرد.

پاول 100 عدد کامپیوتر اپل یک را به 50000 دلار را از استیو خرید و قرار شد در عرض 90 روز تحویل بدهند، ولی استیو گفت که 60 روزه کامپیوترها را تحویل می‌دهد. رئیس شرکت اپل زمان را محدود کرده بود، برای همین یکسری دوستان قدیمی خود کمک گرفت. 60 روز بعد استیو رفت و اپل یک را به پاول تحویل داد، اما پاول از این رفتار جابز بسیار جا خورد. او قرار بود کامپیوترهای خانگی بگیرد، اما برد به او تحویل داده بود، بردهایی که کاربری بالایی داشتند، اما چیزی نبودند که مردم می‌خواستند. بالاخره استیو با روش‌‌هایی که بلد بود کامپیوترها را به پاول فروخت و درس خیلی بزرگی از او گرفت.

با فروش اپل یک، استیو فهمید که مردم به دنبال زیبایی هستند تا قدرت. مردم به چیزی نیاز دارند که کار کردن با آن ساده باشد و قیمت پایینی داشته باشید، چیزی که زیبا به نظر برسد و نظر همه را جلب کند. سیستمی کامل بسازد که تا به حال هیچ کس آن را ندیده باشد، اما برای این کار به سرمایه لازم داشت. برای پیدا کردن سرمایه گذار اپل 2 استیو تلاش‌های بسیاری را انجام داد اما کسی را پیدا نکرد که بر روی کار آن‌ها سرمایه گذاری کند. در کمال ناامیدی ناگهان شخصی به نام انجل مایک مارکولا، مدیر سابق کمپانی اینتل به او زنگ زد که با او مذاکره کند.انجل فکر می‌کرد که اپل آینده روشنی دارد و در آینده می‌تواند به موفقیت‌های بزرگی برسد، پس برای همین حاضر بود که روی آن 90 هزار دلار سرمایه گذاری کند، اما رئیس شرکت اپل این مبلغ را قبول نداشت و از انجل خواست علاوه بر 90000 دلاری که قرار بود به سرمایه گذاری کند، 250 هزار دلار به آن‌ها وام بدهد و اپل وقتی که به سود رسید این پول را برگرداند.

بالاخره در سال 1977 اپل توانست اپل 2 را به بازار عرضه کند. اپل دو ظاهر بسیار زیبا به همراه کاربری ساده داشت و همین باعث شد که سهم بزرگی از بازار کامپیوتری را به دست بگیرد. البته این تنها دلیل موفقیت اپل دو نبود، در حقیقت اپل دو برنامه‌ای به نام VisiCalc داشت که مخصوص حسابداری بود. این برنامه باعث شد که صدها نفر از حسابداران، صاحبان کسب و کارهای و کسانی که با اعداد و ارقام سر رو کار داشتند این محصول را خریدند و کار خودشان را حرفه‌ای تر از گذشته کردند.

 

با گذشت زمان استیو جابز اختراعات و محصولات مهمی از جمله آیفون ، آی پاد ، آی پد ، آی مک به ارمغان آورد که باعث محبوبیت بیشتر او و شرکت اپل شد.

پس از گذشت چند سال و اختراعات و پیشرفت بزرگ شرکت اپل ، در سال 2003، استیو جابز افسانه‌ای متوجه شد که به سرطان لوزالمعده مبتلا شده است. دکترها برای درمان او دو راه بیشتر نداشتند. یا این که او را عمل کنند، یا این که استیو رژیم غذایی گیاهخواری را رعایت کند. جابز رژیم غذایی را انتخاب کرد .سرطان می‌توانست مانند یک بمب در رسانه‌ها باشد؛ اگر سهام اپل متوجه می‌شدند که مدیرعامل شرکت سرطان دارد حتماً سهام‌های خودشان را می‌فروختند و قیمت سهام اپل به شکل فجیعی پایین می‌آمد، پس این مدیر موفق تمام تلاش خودش را کرد و به مدت ده سال رژیم غذایی سخت را رعایت کرد.

استیو سعی کرد که مسئله بیماری خودش را محرمانه نگه دارد، اما زمانی که در سال 2004 عمل جراحی سرطانش را انجام داد، خبر مثل بمب در رسانه‌ها پیچید و تغییراتی هم در قیمت سهام ایجاد کرد.در این دوران کم کم استیو جابز داشت قدرت مدیریت خودش را از دست می‌داد، به همین دلیل در سال 2011 تصمیم گرفت که تیم کوک، یکی از مدیران ارشد اپل را به عنوان مدیر عامل جایگزین خودش بکند، کاری که بعد از چند ساعت زندگی قیمت سهام اپل را 5 درصد کاهش داد. تیم شخص مورد اعتمادی بود، گرچه اوایل کار زیاد جالب نبود، اما بعدها نوآوری‌هایی را وارد اپل کرد که هیچ کس آن‌ها را ندیده بود.

در نهایت استیو جابز بعد از ده سال مبارزه با سرطان در 5 اکبتر سال 2011 از دنیا رفت اما نام او همیشه در ذهن بیشتر مردم جهان به خصوص علاقه مندان به تکنولوژی ثبت شد.

برچسب‌ها :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Rating*